۱۳۸۹ دی ۴, شنبه

مدیریت ایرانی

شاید روزی اصول مدیریت ایرانی را بنویسیم.
مدیر ایرانی اهل غوغا ، اهل فرافکنی و اهل فدا کردن یک مهره برای منحرف کردن افکار ، گزیر در زمان پاسخگویی ، عدم اقرار به اشتباه ، هاله تقدس، پیش بینی کننده همه حالت ها بعد از وقوع ، حق به جانب بودن و سطحی بودن و ... ..

۱۳۸۹ شهریور ۲۶, جمعه

درست

بین اینهمه نادرستی ،بی قانونی و هر کی هرکی بودن ،درست زندگی می کنیم؟یا نه ،نق می زنیم و زر و توجیه.

۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

ادا

چند ماهی است تمرکز و مطالعاتم روی رژیم خوراکی و ورزش و تغذیه است ،بیشتر هم بر اساس کتاب جان گری به نام "رژیم غذایی برای مردان و زنان" خلاصه رژیم گرفتن بیهوده ترین کار دنیاست ،حمل یک وزنه خارج از تحمل است و دیر یا زود بر زمین می گذاری خوب پس چکار کنیم؟سلامت خوردن یعنی غذای سالم مانند میوه و سبوس و مغز ها و سبزی ها و ... خوردن و در فواصل زمانی کم خوردن ،ساده خوردن،مواظب قند خون بودن،قند افت کنه گشنگی و پرخوری،به عبارتی رژیم عبارتند از انجام رفتاری غیر طبیعی و نمایشی که دیر یا زود قطع می شه.
راه طبیعیش مدیریت خوردنه و بیشتر خوردن.

حالا به مشکلات دیگه فکر کن،ترسها،هراسها،خشمها و.... سایر مشکلات روانی ،آیا می شود با کنترل خود و صرفا ادا درآوردن از بندشون رها شد؟
نه باید نیاز های روانی خودت رو برآورده کنی تا رها شوی،نیاز به والدین ،دوست،تفریح،دوست داشتن،اخلاق ورزی،ایثار،مهربانی ،همسر و ...
پس از برآوردن این نیاز ها خواه نا خواه ترسها و اضطرابها و خشمها و ... به سطج طبیعی و منطقیش بر می گرده.

خلاصه روح و جسم ما به زیست در شرایط طبیعی و نرمال نیاز داره تا خودشو بازسازی کنه .پس هیچ نیازی سرکوب نشه و هدایت شه.

۱۳۸۹ مرداد ۲۱, پنجشنبه

داستان خلاقیت و هوش اقتصادی(کپی نمی دونم از کجا)



بریم ماهیگیری

یک پسر تگزاسی برای پیدا کردن کار از خانه به راه افتاده و به یکی از این فروشگاهای بزرگ که همه چیز میفروشند (Everything under a roof) در ایالت کالیفرنیا میرود.
مدیر فروشگاه به او میگوید: یک روز فرصت داری تا به طور آزمایشی کار کرده و در پایان روز با توجه به نتیجه کار در مورد استخدام تو تصمیم میگیریم.
در پایان اولین روز کاری مدیر به سراغ پسر رفت و از او پرسید که چند فروش داشته است؟
پسر پاسخ داد که یک فروش.
مدیر با تعجب گفت: تنها یک فروش؟
بی تجربه متقاضیان در اینجا حدقل 10 تا 20 فروش در روز دارند.
حالا مبلغ فروشت چقدر بوده است؟
پسر گفت: 134999.50 دلار.
مدیر تقریبا فریاد کشید: 134999.50 دلار؟
مگه چی فروختی؟
پسر گفت: اول یک قلاب ماهیگیری کوچک فروختم، بعد یک قلاب ماهیگیری بزرگ، بعد یک چوب ماهیگیری گرافیت به همراه یک چرخ ماهیگیری 4 بلبرینگه.
یعد پرسیدم کجا میرید ماهیگیری؟ گفت: خلیج پشتی. من هم گفتم پس به قایق هم احتیاج دارید و یک قایق توربوی دو موتوره به او فروختم.
بعد پرسیدم ماشینتان چیست و آیا میتواند این قایق را بکشد؟ که گفت هوندا سیویک. پس منهم یک بلیزی 4WD به او پیشنهاد دادم که او هم خرید.
مدیر با تعجب پرسید: او آمده بود که یک قلاب ماهیگیری بخرد و تو به او قایق و بلیزر فروختی؟
پسر به آرامی گفت: نه، او آمده بود یک بسته نوار بهداشتی بخرد که من گفتم پس ريده شده به آخر هفته ات. بیا یک برنامه ماهیگیری ترتیب بدهیم.!!!!!!!!


۱۳۸۹ مرداد ۵, سه‌شنبه

قرار

یه وقتایی یه قرار هایی با خودتون بذارید.خب.

۱۳۸۹ مرداد ۱, جمعه

گسترد گی

پسرا ،زندگی ساده نیست،پیچیده هم نیست، زندگی گسترده است ،زندگی معادله ای خطی با متغیر های بیشمار است،هوش نمی طلبد ،اشراف می طلبد و حضور،

x+2=7 معادله ساده

x^2+y^34+z+....=3/4h + ... معادله الکی پیچیده!

x+a+b+c+.....=1
a=1
b=2
c=3
, ..

این آخری هم معادله ای هم گرا و گسترده!

باید بلد بود چه جور کار کرد،حرف زد،خورد،ورزش کرد،محبت کرد،خشم گرفت،سکس کرد و ....تمام این متغیر ها رو که ساده هم هستند پیش چشم داشت.

۱۳۸۹ خرداد ۳۱, دوشنبه

من هنوز بزرگ می شوم!

خوب است که هنوز به تفکرات حتی چند روز پیشم می خندم ،خوب است که می فهم که دیروز نمی دانستم ،خوب است.
از کجا شروع شد؟
کیهان بچه ها خوانی ،هر هفته مشتری بودم.سپس خریدن کتاب ،هیچ کس برای من کتاب نخرید،خودم برای خودم کتاب می خریدم،جنگلهای تاریک آمازون را به خاطر طرح زیبای جلدش خریدم.می خواندم و نمی فهمیدمش ،می خریدم.خوبیش این بود که تا سطح خواسته ام پول بود.قصه های خوب برای بچه های خوب با آن حکایت مثنوی که مردک نحیفی پس گردنی به مردی می زند و می خندد و داستان و راستان و ... تا 20 سالگی آشناییم با شریعتی (تئورسین مذهبی که ظلم بسیار بر نسل پیش از من و من کرد،با باز آفرینی اندیشه های پوسیده دینی و شکلی دروغین به آنها دادن برای انقلاب،بد ظلمی کردی شریعتی با آن قلم شیوایت،بعد تو از هر چه نظام ایدولوژیک و ارزش بود حالم بهم می خورد)
کریشنا هم خوب بود و تا امروز که دریافته ام چیز بدرد بخوری نخوانده ام ،چیزی که مرا به من بنمایاند، لازم است جسمم را روحم را و ... نخست بشناسم.آسمان را رها کنم و چند وچون زیستن را بیاموزم،قواعد زندگی و زنده بودن را.لازم است صاف در چشمان خود نگاه کنم و آرام زمزمه کنم،بیاموز آنچه را باید می آموختی.اینک در این راهم و خوشحالم و هر روز به روز پیشم می نگرم و خوشحالم.

۱۳۸۹ خرداد ۱۶, یکشنبه

من احساس بدی دارم.

من می خواهم عرفان را در مهد ثبت نام کنم ،و نمی توانم و عرفان با لحنی معصوم می گوید مهد را دوست دارد. من این احساس را بارها تجربه خواهم کرد ،احساسی که بچه هایت چیزی از تو بخواهند و تو نتوانی.و تو شرمنده شوی. شرمنده خودت!

۱۳۸۹ خرداد ۱۲, چهارشنبه

۱۳۸۹ خرداد ۱۱, سه‌شنبه

مرگ

تجربه مرگ نزدیکترین دوستم موجب شده که مرگ را در همین نزدیکی ببینم اما تاثیر این قرابت تنها افسردگی بوده .چرا شادی ها گذرا است و غمها ماندگار و فنا ناپذیرند؟دل به لحظه بسپار و حظ فراوان ببر که .اصلا تو روحت با این خلقت درپیتت.

۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

بنی صدر

د بیا حالا دیگه سیاسی هم می نویسم،سوم خرداد 89 هست و دیشب در برنامه دیروز ،امروز،فردا شمخانی گفت که بنی صدر خائن نبود و دلش می خواست در جنگ پیروز شود ولی انگیزه پیروزی تانکهای نظامیش در جبهه پیروزی تانکهای سیاسیش در تهران بود.خوب تا اینجا مشکلی نیست،بنی صدر شکست خورد،یعنی تانکهای نظامیش شکست خورد و بنابراین تانکهای سیاسیش نیز شکست خورد.گرفتید چی شد؟وحشتناکه،نمیشه فکر کرد یه عده ای می خواستن بنی صدر از صحنه حذف شود؟

خوب من چکار کنم،که بعضی ها بهتر از من می نویسن!؟

مطلبی از وبلاگ "مثبت من"


انکار رنج


يونگ : بادبادك را مي‌توان نخ داد تا خيلي بالا برود، مشروط برآنكه پاها روي زمين باشند!( مي‌بايست واقع‌بين بود)

هرگونه اعتيادي حاصل پنهان كردن رنج است. اين اعتياد فقط شامل وابستگي به دود و مواد نيست، زياد كار كردن، زياد تلفن زدن، زياد خوردن و هر كاري را به افراط انجام دادن و حتي گاه پناه آوردن به فضاهاي خاصي مثل اينترنت، براي فرار از روبرو شدن با واقعيت است.

رنج را بايد ديد و ريشه‌اش را يافت. گاهي رنجي كه برده مي‌شود يك جانبه‌است اما گاه دوجانبه و بدتر از همه چند جانبه‌، ايجاد رنج‌ مي‌شود كه البته به قول يونگ هر دوي ماجرا در تعامل، نقش دارند و متاسفانه ما در خوشبينانه ترين حالت، بيان رنج و راه حلي براي رفع مشكل پيدا و مكالمه نمي‌كنيم و براي فرارش به اعتياد رو مي‌آوريم و در بدترين حالت عامل رنج را بيروني احساس مي‌كنيم و به واكنش پرخاشي، فحاشي و حتي ضرب و شتم مي‌پردازيم!

حالا تشخيص رنج ديدگي خود داستانها دارد چون انسانهايي هستند كه خود را هميشه قرباني و ستم ديده و رنج كشيده مي‌دانند، قربانياني( به زعم خود البته) كه مي‌توانند بسيار خطرناك باشند چرا كه كمپلكس انرژيهاي منفي و بدبيني‌اند و هرگز باور نمي‌كنند خود در اين رنج كشيدن سهيم و چه بسا عامل اصليش بوده‌اند!

پس بهترين راه براي اينكه چنين اتفاقهاي ناگواري نيافتد بالا بردن سطح نگاه و آگاهي و عميق شدن به اعماليست كه بيشترش را خودمان مرتكب شده‌ايم و مرحله بعد، عدم كتمان درد است و اين به معناي جار زدن و مظلوم نمايي جلوي اين و آن نيست كه از بدترين بازيها در حوضه‌ي غير صميمي‌ست كه متاسفانه اغلب ما از اين افراد بازي مي‌خوريم، بلكه به معناي ديدن رنج و در مرحله اول پذيرش و كنارآمدن با آن و در مرحله بعدي رفع مشكل است كه البته گاهي اوقات از زمان رفع مشكل ديگر گذشته و فرد مي‌بايست مراقب باشد كه ديگر در موارد مشابه ضربه نخورد و يا ضربه نزند!

شاملو جمله‌اي دارد كه پيشتر براي اشاره به بخش سايه(شدو) آورده بودم‌اش ولي به نظر مي‌آيد براي اين مورد هم مي‌توان از خواندنش لذت برد كه :

ابلها مردا عدوي تو نيستم من، كه انكار توام!

پ.ن : از خشكي نوشته و دلچسب نبودنش، فکر کنم کاملا واضحه که در فضای اعتیادي نوشتن در وبلاگ، مرتکبِ پنهان رنجی شده ام که خود عامل تکرار و نادیده گرفتن آن رنجم نه؟؟؟

من چقدر با این فرزاد حبیب اللهی حا ل کنم خوبه؟

ساختمانی که از بالا به پايین ساخته می‌شود

بله، همه چیز خنده‌دار است

فرزاد حبیب اللهی

1-آدم خوب و آدم بد، یک افسانه خنده‌دار است."الهی خوشبخت شوی" هم جمله‌ای است که از بچگی معنی‌اش را نمی‌فهمیدم. ما اینجا داریم دور هم یا دور از هم زندگی می‌کنیم و به سمت آخر خط در حرکتیم. حالا یکی زودتر می‌رسد و یکی دیرتر. آنهايی هم که می‌خواهند هرگز نرسند، هیچ کاری از دست‌شان ساخته نیست؛ اتوبوس در حرکت است و فرقی ندارد سرنشین‌هایش خواب باشند یا بیدار. وسط این سفر بعضی‌ها سعی می‌کنند "ملات" کارشان را زیاد کنند و خودشان و محیط را جدی بگیرند و "بهتر" شوند یا "بیشتر" شوند و فقط یک نفر نباشند و تجربه کنند و خلاصه فقط "تماشاگر" نباشند. اینها "افسانه خوشبختی" را کنار می‌گذارند و "تکامل" را انتخاب می‌کنند؛ تا جايی که می‌توانند خودشان را "قوی" می‌کنند. اوج خوب بودن این است که به کسی نزنی و اوج قوی بودن این است که نگذاری کسی بهت بزند. وسط همین پروژه تکامل هم همه مان به هم می‌زنیم و همدیگر را اذیت می‌کنیم و از فرمول‌های طعنه و کنایه و زخم زبان و تحقیر و نگاه بد و خیانت استفاده می‌کنیم؛ چیزهايی که اصلاً در وجود حیوانات جنگل نیست و فقط مخصوص انسان‌هاست. این‌جوری خیلی ساده "خوبی" و "بدی" هم از ریشه بی‌معنی می‌شود و دیگر با هیچ موجود "تخت" و یکنواختی روبه‌رو نمی‌شویم. هرکسی لحظاتی بد است و لحظاتی خوب. خوشبختی هم می‌رود در گنجه که خاک و خل بخورد و پروژه تکامل هم در لحظات مهم زندگی تحت تاثیر خواست‌های حیوانی قرار می‌گیرد. خلاصه همه چیزهای مهم و جدی، پودر می‌شود و می‌رود روی هوا. ته تهش می‌بینیم کامل‌تر نشدیم و عقب‌تر هم رفته‌ایم. پس دوباره می‌رسیم به همان جای اول. اینکه داریم دور هم یا دور از هم زندگی می‌کنیم و هیچی به هیچی. البته همه مان هم فکر می‌کنیم دنیا بدون "من" یک چیزی کم دارد. نه آقا جان، فوتبال بدون مارادونا به راهش ادامه می‌دهد. سینما بعد از مرگ برگمان و انتونیونی تعطیل نشد و در فراق ال پاچینو و رابرت دنیرو هم روزه سکوت نمی‌گیرد و حالا این وسط یکی مثل محسن نامجو پیدا می‌شود که بدون ژست جلوی دوربین بایستد و بعد از کلی انتقاد از مارک‌های موسیقی بگوید: "به خدا همه کارهايی که ما می‌خواهیم بکنیم، قبل از ما انجام شده..." یعنی یک لیوان آب بریزی روی آتش و تمام.

2- با عذرخواهی از تک تک شما بابت زیاد جدی شدن و جدی گرفتن چیزها، توجه‌تان را به یک شاهکار دیگر جلب می‌کنم. محمد علی آبادی معتقد است "بازیکنان ایرانی وقتی در محاصره چند بازیکن حریف گیر می‌کنند، سریع پاس می‌دهند در حالی که بازیکنان اروپايی در این مواقع، شروع می‌کنند به دریبل زدن. بازیکنان ما هم باید همین کار را بکنند."رئیس ورزش ایران و به تعبیر تاریخی جواد خیابانی "پدر ورزش ایران"، برای حل مشکلات فوتبال، تئوری‌های فنی صادر می‌کند. اینجا نیاز به یک علامت تعجب بزرگ وجود دارد و از این عجیب‌تر، راه‌حل "غلط" مردی است که حداقل نمی‌رود با دو مربی مشورت کند تا بهش بگویند اتفاقاً وقتی یک بازیکن در محاصره چند نیروی حریف گیر می‌افتد،"باید" اول به پاس فکر کند، نه دریبل. مهندسان ساختمان که علی آبادی هم یکی از آنهاست، از قرن‌ها پیش به این نتیجه ساده رسیده‌اند که بهتر است همه ساختمان‌ها از پايین به بالا ساخته شود. وقتی بخواهیم برعکس کار کنیم، یا تراژدی ایجاد می‌شود، یا طنز تاریخی. بد نیست گاهی شاهکار نزنیم. برای طنازی و دورهم بودن و خندیدن و حال کردن، راه‌های دیگری هم هست.

۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه

مناسبات

فرا گرفتن مناسبات زندگی در یک جامعه (در هر شکلش،خانه ،مدرسه،کار و ...)
نیاز امروز من است و البته شماها،چگونه و کی گفتن،کی آمدن ، کی رفتن ،چرا و کجا اعتماد کردن،و هزارن چیز دیگر . می خواهم فرابگیرم قواعد زیستن با این مردم را!

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۸, شنبه

راهبرد

هر کسی در زندگی با مسائل به شیوه خودش برخورد می کند.یکی مثل من با شکستن فضا و جدیت با شوخی و بذله . دیگری با بد اخلاقی و ایراد ،آن یکی با طلبکاری ، یکی دیگر با بی اعتنایی خلاصه هر کس شیوه و روش خود را دارد.البته به انگیزه و درست و غلطی روش کار ندارم.آیا راهبرد و در راستای این راهبرد برنامه ریزی در مواجه با زندگی داریم؟آیا کنش محوریم یا نه واکنش محوریم؟کنش از برنامه و هدف و تحلیل می آید و واکنش از بی برنامگی ،باری به هر جهتی،هر چی پیش بیاد و ... .در هر حال .بایستی منش خود را در قالب یک راهبرد و برنامه ریزی کانالیزه کرد و در این صورت دارای هویتی خواهیم بود.حال به هر دلیلی من از جدیت واهمه دارم اما تکنیک لودگی برای شکستن فضا را می بایست در بستری استراتژیک جاری کرد.تغییر تکنیک مشکل است ولی تاکتیک پذیر می شود شد!بازیکن فوتبال هم همینطور است ها ، نمی شه تکنیکشون کرد اما می شه تاکتیک بخشی کرد.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۰, جمعه

معلم


معلمهای زیادی داشته ام .اما تاثیر گذارترین آنها خانمی بود به نام خانم فضلی راد.معلم کلاس تند خوانی علیپور بود.هر کجا هست بسلامت باشه من اون موقع ها 18 سال داشتم و چی بگم ،رفت ناپدید شد .فرصت نشد یکبار دیگه ببینمش ،کاش می شد. عجیب توی وبلاگ ها و سایت ها هم اثری ازش نیست . شاید زندگیمو تغییر داد . چیز زیادی یادم نداد. منو وارد یه مسیر تازه کرد.جهتمو تغییر داد.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۹, پنجشنبه

حرفها 2

برای نابود کردن کسی فعلا دو راه بلد شدم!
1-تخریب مستقیم شامل فحش و بدوبیراه و تهمت و غیبیت و ... خلاصه روشهای تکامل نیافته.
2-تخریب محصولات و وجه شخص با ارائه محصول بهتر و توانایی بیشتر به همراه تبیین عملی کاستی هایش.
3-هنوز ایده ای ندارم!بایستی سه و چهار و ... نیز باشد

حرفها

اول ،برای سروسامان دادن به یه گوشه زندگیت بایستی کل زندگیت رو مرتب کنی ،رفتارها و عادات جزئی ریشه در کلیت ما دارند،مثلا نمی شه خوردنت رو اصلاح کنی بدون اینکه کلیت شخصیتت رو اصلاح کنی،می فهمید که؟
نیاز ما شاید ریتم بخشی به بودن و زندگی و کارها باشه.گفتم نیاز یاده یه جمله افتادم " نیاز امروز بشر مهارت است و احترام نه هوش و ذکاوت"

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

کتابهای مقدس


و اینک کتب مقدس من :ارتباط بدون خشونت و کودک ، انسان ،خانواده.
برید این کتابها را بخونید بجای خوندن چرت و پرت های من!

۱۳۸۸ بهمن ۷, چهارشنبه

قانون

آیا در این عالم تنها قوانین علمی حکمفرما است؟آیا مثلا قوانین اخلاقی هم وجود دارد؟منظورم قوانین واقعی است نه قراردادی.توضیح خیلی تابلو بود؟

۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه

زحمت



مدتی است که برنامه ای ندارم .چرا؟ چون هدفی ندارم.چرا؟ چون حال ندارم !می دانم که هدف داشتن یعنی زحمت کشیدن و چون نمی خواهم تلاش کنم لذا هدفی ندارم.به همین سادگی و روراستی.با توجه به این امر می خواهم که شما زحمت کش بار بیایید!.

راستی تنظیم خواب در زندگی بسیار تاثیر گذار است.

۱۳۸۸ دی ۱۴, دوشنبه

-شاید آخرین



سه شنبه 15/10/88
فردا ماموریت تهران دارم
خیلی حرف دارم برایتان ، از زندگی ،کار ،عشق،خود و....
حرف اصلی "اعتماد به نفس یعنی وقوف بر توانایی و ضعف خود وعمل بر اساس آنها " "برنامه ریزی بر اساس واقعیت ها ونه بر اساس حقیقت ها" "امر مقدسی وجود ندارد ، در عین حال دو چیز برایم مقئس است 1-جان انسانها 2-آگاهی .مقدس ترین چیز برایم آگاهی است،آگاهی.
از کار : در انجام کارها عموما قسمتی از کار دیده می شود ، بکوشید تمامیت کار را ببینید .قابلیت تبدیل تهدید به فرصت را کسب کنید.
از زندگی :نگریزم از زندگی با عشق،پول،هنر،کار، سکس،خوردن،تفریح،رابطه و هر چیزی که برای فراموش کردن باشد ،البت گاهی ایرادی ندارد نه اینکه همه زندگی فرار کنید.
عرفان عزیز
ماهان کوچولو
و زندگی چیز بی ارزشی است که با ارزش ترین چیز ماست.
بازهم ،تقدس را از قاموس خود پاک کنید.خاکستری نگاه کنید،خاکستری ارزیابی کنید،خاکستری زندگی کنید.
بیاموزید که چگونه زندگی کنید،هر عمل وفکری صرفا به دلیل خودش باشد.بخورید چون می خواهید بخورید ،با زن بخوابید چون می خواهید بخوابید،در این مملکت عموما همه لذتها سرش به سکس بند می شود! نگریزید .
برای دلتان شجاع باشید و نترس ،پای دلتان وایسید.به خود خیانت نکنید.
اهل تلاش باشید،تلاش ،تلاش ، تلاش، نتیجه در دست ما نیست.پی بهترین بودن تباه کردن خود و زندگی است.در آرامش با خود حال کنید و به انسانیت وفادار باشید.اخلاق چهارچوب زندگیتان باشد.بپذیرید که عقاید گوناگونند و مجال دهید .