۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

بنی صدر

د بیا حالا دیگه سیاسی هم می نویسم،سوم خرداد 89 هست و دیشب در برنامه دیروز ،امروز،فردا شمخانی گفت که بنی صدر خائن نبود و دلش می خواست در جنگ پیروز شود ولی انگیزه پیروزی تانکهای نظامیش در جبهه پیروزی تانکهای سیاسیش در تهران بود.خوب تا اینجا مشکلی نیست،بنی صدر شکست خورد،یعنی تانکهای نظامیش شکست خورد و بنابراین تانکهای سیاسیش نیز شکست خورد.گرفتید چی شد؟وحشتناکه،نمیشه فکر کرد یه عده ای می خواستن بنی صدر از صحنه حذف شود؟

خوب من چکار کنم،که بعضی ها بهتر از من می نویسن!؟

مطلبی از وبلاگ "مثبت من"


انکار رنج


يونگ : بادبادك را مي‌توان نخ داد تا خيلي بالا برود، مشروط برآنكه پاها روي زمين باشند!( مي‌بايست واقع‌بين بود)

هرگونه اعتيادي حاصل پنهان كردن رنج است. اين اعتياد فقط شامل وابستگي به دود و مواد نيست، زياد كار كردن، زياد تلفن زدن، زياد خوردن و هر كاري را به افراط انجام دادن و حتي گاه پناه آوردن به فضاهاي خاصي مثل اينترنت، براي فرار از روبرو شدن با واقعيت است.

رنج را بايد ديد و ريشه‌اش را يافت. گاهي رنجي كه برده مي‌شود يك جانبه‌است اما گاه دوجانبه و بدتر از همه چند جانبه‌، ايجاد رنج‌ مي‌شود كه البته به قول يونگ هر دوي ماجرا در تعامل، نقش دارند و متاسفانه ما در خوشبينانه ترين حالت، بيان رنج و راه حلي براي رفع مشكل پيدا و مكالمه نمي‌كنيم و براي فرارش به اعتياد رو مي‌آوريم و در بدترين حالت عامل رنج را بيروني احساس مي‌كنيم و به واكنش پرخاشي، فحاشي و حتي ضرب و شتم مي‌پردازيم!

حالا تشخيص رنج ديدگي خود داستانها دارد چون انسانهايي هستند كه خود را هميشه قرباني و ستم ديده و رنج كشيده مي‌دانند، قربانياني( به زعم خود البته) كه مي‌توانند بسيار خطرناك باشند چرا كه كمپلكس انرژيهاي منفي و بدبيني‌اند و هرگز باور نمي‌كنند خود در اين رنج كشيدن سهيم و چه بسا عامل اصليش بوده‌اند!

پس بهترين راه براي اينكه چنين اتفاقهاي ناگواري نيافتد بالا بردن سطح نگاه و آگاهي و عميق شدن به اعماليست كه بيشترش را خودمان مرتكب شده‌ايم و مرحله بعد، عدم كتمان درد است و اين به معناي جار زدن و مظلوم نمايي جلوي اين و آن نيست كه از بدترين بازيها در حوضه‌ي غير صميمي‌ست كه متاسفانه اغلب ما از اين افراد بازي مي‌خوريم، بلكه به معناي ديدن رنج و در مرحله اول پذيرش و كنارآمدن با آن و در مرحله بعدي رفع مشكل است كه البته گاهي اوقات از زمان رفع مشكل ديگر گذشته و فرد مي‌بايست مراقب باشد كه ديگر در موارد مشابه ضربه نخورد و يا ضربه نزند!

شاملو جمله‌اي دارد كه پيشتر براي اشاره به بخش سايه(شدو) آورده بودم‌اش ولي به نظر مي‌آيد براي اين مورد هم مي‌توان از خواندنش لذت برد كه :

ابلها مردا عدوي تو نيستم من، كه انكار توام!

پ.ن : از خشكي نوشته و دلچسب نبودنش، فکر کنم کاملا واضحه که در فضای اعتیادي نوشتن در وبلاگ، مرتکبِ پنهان رنجی شده ام که خود عامل تکرار و نادیده گرفتن آن رنجم نه؟؟؟

من چقدر با این فرزاد حبیب اللهی حا ل کنم خوبه؟

ساختمانی که از بالا به پايین ساخته می‌شود

بله، همه چیز خنده‌دار است

فرزاد حبیب اللهی

1-آدم خوب و آدم بد، یک افسانه خنده‌دار است."الهی خوشبخت شوی" هم جمله‌ای است که از بچگی معنی‌اش را نمی‌فهمیدم. ما اینجا داریم دور هم یا دور از هم زندگی می‌کنیم و به سمت آخر خط در حرکتیم. حالا یکی زودتر می‌رسد و یکی دیرتر. آنهايی هم که می‌خواهند هرگز نرسند، هیچ کاری از دست‌شان ساخته نیست؛ اتوبوس در حرکت است و فرقی ندارد سرنشین‌هایش خواب باشند یا بیدار. وسط این سفر بعضی‌ها سعی می‌کنند "ملات" کارشان را زیاد کنند و خودشان و محیط را جدی بگیرند و "بهتر" شوند یا "بیشتر" شوند و فقط یک نفر نباشند و تجربه کنند و خلاصه فقط "تماشاگر" نباشند. اینها "افسانه خوشبختی" را کنار می‌گذارند و "تکامل" را انتخاب می‌کنند؛ تا جايی که می‌توانند خودشان را "قوی" می‌کنند. اوج خوب بودن این است که به کسی نزنی و اوج قوی بودن این است که نگذاری کسی بهت بزند. وسط همین پروژه تکامل هم همه مان به هم می‌زنیم و همدیگر را اذیت می‌کنیم و از فرمول‌های طعنه و کنایه و زخم زبان و تحقیر و نگاه بد و خیانت استفاده می‌کنیم؛ چیزهايی که اصلاً در وجود حیوانات جنگل نیست و فقط مخصوص انسان‌هاست. این‌جوری خیلی ساده "خوبی" و "بدی" هم از ریشه بی‌معنی می‌شود و دیگر با هیچ موجود "تخت" و یکنواختی روبه‌رو نمی‌شویم. هرکسی لحظاتی بد است و لحظاتی خوب. خوشبختی هم می‌رود در گنجه که خاک و خل بخورد و پروژه تکامل هم در لحظات مهم زندگی تحت تاثیر خواست‌های حیوانی قرار می‌گیرد. خلاصه همه چیزهای مهم و جدی، پودر می‌شود و می‌رود روی هوا. ته تهش می‌بینیم کامل‌تر نشدیم و عقب‌تر هم رفته‌ایم. پس دوباره می‌رسیم به همان جای اول. اینکه داریم دور هم یا دور از هم زندگی می‌کنیم و هیچی به هیچی. البته همه مان هم فکر می‌کنیم دنیا بدون "من" یک چیزی کم دارد. نه آقا جان، فوتبال بدون مارادونا به راهش ادامه می‌دهد. سینما بعد از مرگ برگمان و انتونیونی تعطیل نشد و در فراق ال پاچینو و رابرت دنیرو هم روزه سکوت نمی‌گیرد و حالا این وسط یکی مثل محسن نامجو پیدا می‌شود که بدون ژست جلوی دوربین بایستد و بعد از کلی انتقاد از مارک‌های موسیقی بگوید: "به خدا همه کارهايی که ما می‌خواهیم بکنیم، قبل از ما انجام شده..." یعنی یک لیوان آب بریزی روی آتش و تمام.

2- با عذرخواهی از تک تک شما بابت زیاد جدی شدن و جدی گرفتن چیزها، توجه‌تان را به یک شاهکار دیگر جلب می‌کنم. محمد علی آبادی معتقد است "بازیکنان ایرانی وقتی در محاصره چند بازیکن حریف گیر می‌کنند، سریع پاس می‌دهند در حالی که بازیکنان اروپايی در این مواقع، شروع می‌کنند به دریبل زدن. بازیکنان ما هم باید همین کار را بکنند."رئیس ورزش ایران و به تعبیر تاریخی جواد خیابانی "پدر ورزش ایران"، برای حل مشکلات فوتبال، تئوری‌های فنی صادر می‌کند. اینجا نیاز به یک علامت تعجب بزرگ وجود دارد و از این عجیب‌تر، راه‌حل "غلط" مردی است که حداقل نمی‌رود با دو مربی مشورت کند تا بهش بگویند اتفاقاً وقتی یک بازیکن در محاصره چند نیروی حریف گیر می‌افتد،"باید" اول به پاس فکر کند، نه دریبل. مهندسان ساختمان که علی آبادی هم یکی از آنهاست، از قرن‌ها پیش به این نتیجه ساده رسیده‌اند که بهتر است همه ساختمان‌ها از پايین به بالا ساخته شود. وقتی بخواهیم برعکس کار کنیم، یا تراژدی ایجاد می‌شود، یا طنز تاریخی. بد نیست گاهی شاهکار نزنیم. برای طنازی و دورهم بودن و خندیدن و حال کردن، راه‌های دیگری هم هست.

۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه

مناسبات

فرا گرفتن مناسبات زندگی در یک جامعه (در هر شکلش،خانه ،مدرسه،کار و ...)
نیاز امروز من است و البته شماها،چگونه و کی گفتن،کی آمدن ، کی رفتن ،چرا و کجا اعتماد کردن،و هزارن چیز دیگر . می خواهم فرابگیرم قواعد زیستن با این مردم را!

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۸, شنبه

راهبرد

هر کسی در زندگی با مسائل به شیوه خودش برخورد می کند.یکی مثل من با شکستن فضا و جدیت با شوخی و بذله . دیگری با بد اخلاقی و ایراد ،آن یکی با طلبکاری ، یکی دیگر با بی اعتنایی خلاصه هر کس شیوه و روش خود را دارد.البته به انگیزه و درست و غلطی روش کار ندارم.آیا راهبرد و در راستای این راهبرد برنامه ریزی در مواجه با زندگی داریم؟آیا کنش محوریم یا نه واکنش محوریم؟کنش از برنامه و هدف و تحلیل می آید و واکنش از بی برنامگی ،باری به هر جهتی،هر چی پیش بیاد و ... .در هر حال .بایستی منش خود را در قالب یک راهبرد و برنامه ریزی کانالیزه کرد و در این صورت دارای هویتی خواهیم بود.حال به هر دلیلی من از جدیت واهمه دارم اما تکنیک لودگی برای شکستن فضا را می بایست در بستری استراتژیک جاری کرد.تغییر تکنیک مشکل است ولی تاکتیک پذیر می شود شد!بازیکن فوتبال هم همینطور است ها ، نمی شه تکنیکشون کرد اما می شه تاکتیک بخشی کرد.