۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۴, شنبه

پست دو!

برای تو پسر

14/2/87

آه از تنهایی من! چرا تنهایم من؟

چه باور هایی داریم؟

باور من از خدا : خدا کسی یا چیزی است که مواظب همه چیز است و همه کس .

تضاد : شنیدن اینکه پدری کودکش را 24 ساعت کتک میزند تا بمیرد! این خدای باور من کجاست تا این کودک را پاسبانی کند ؟

یا خدا نیست یا باور من از خدا منطبق بر واقع نیست.

این فقط مثالی بود ، سایر باور های من چقدر منطبق بر واقع است ؟ باور یعنی داشته های ذهنی من در رابطه با هر چیزی . این باور ها را از کجا دارم ؟ پدر ، مادر ، جامعه ، مدرسه و خلاصه هر منبع بیرونی اما تکلیف تجارب خودم چی میشه، اصلا تجارب من چقدر منطبق بر واقع است؟

این روزها در فکر این هستم بایستی به تو احساس خوب بدم !خیلی هم دارم سعی می کنم .

و تنبیه ، با فرمول سلطانی .

تشویق هم که فقط توصیف !


هیچ نظری موجود نیست: